هانیه وهابی - داستان «چهلتکه» ماجرای دختری است که بدهکاریهای پدرش آرامش او و خانوادهاش را به هم زده است.
طلبکاران هر بار اطلاعیهای روی در خانه میچسبانند و در صدد دستگیری پدر فراری ریحانهاند.
ریحانه همیشه از برادر بزرگش، صمد، کتک میخورد. گلهها و ناراحتیهایش را به مادربزرگ میگوید و دل به دلداریها و قصههای شبانه او میسپارد.
مادربزرگ از پیکر فلکی هفت خواهران با ریحانه حرف میزند و ریحانه را به دنیای قصههایش میبرد.
سرانجام ریحانه و خانوادهاش ناچار میشوند به دلیل مزاحمتهای طلبکاران پدر، مادربزرگ را تنها رها و همگی سوار بر کامیون به تهران سفر کنند. چهلتکه مادربزرگ، تنها یادگاری است برای پر کردن تنهاییها ریحانه.
دوستی ریحانه با مهری، همکلاسی تنهایی که بچه طلاق است و زندگی مرفهی دارد، او را با اختلاف طبقاتی و دنیای تازهای آشنا میکند که برایش دلبستگیها و پرسشهای زیادی در بر دارد.
مقاومت سرسختانه ریحانه در برابر اذیتهای برادرش که کبوترباز است، سفر مهری به شهری دیگر، و دیدار آخر ریحانه با مادربزرگ که در آستانه مرگ، بیخبر برای دیدن ریحانه خودش را به پایتخت رسانده است، و ... .
در این بین برای ریحانه ماجراهای زیادی پیش میآید که هرکدام از این اتفاقات گاهی خوب و گاهی بد است پس پیشنهاد میکنم حتما داستان «چهلتکه» را دنبال کنید.